روزی از روزهای امید
وقتی جنب و جوش این آدم های هزار رنگ و تو کوچه پس کوچه های این شهر هزار رنگ رو می بینم دلم تنگ آقایی میشه که سال هاست با این مردم هزار چهره بزرگ شده، با خوبی ها وبدهای اون ها روزهای زندگیشو سپری کرده. دیگه کمتر کسی از اون یادی نمی کنی و روز به روز یادش در دل های این مردم کم رنگ تر می شه. اون پیش ماست و کنار ما زندگی میکنه شاید همسایه، شایدم هم کوچه، ما باشه. چقدر سخته دیدن این تغییرات و چقدر برای آقا زیبا بود پیروزی انقلاب. پیش از هزاران سال میشه که آقا از دست ما آدم در عذاب خدایا کی میشه از دست ما خلاص بشه ماهی که جز عذاب و ناراحتی با کارامون چیزی براش نداشتیم و خودمونم منتظر می دونم به خدا یکی از اون چیزایی که یه منتظر باید داشته باشه رو نداریم چطور می تونیم خودمونو منتظر بدونم. نه نه ما معنی انتظار رو بلد نیسیتم و نمی دونیم انتظار دیگه تو قلبمون جایی نداره دیگه صاحب انتظار هم از یاد ما رفته و انتظار برای ما واژه ای شده در کتاب واژه ها. خدایا روزی را خواهم دید که ندای را که از سمت حجاز خواهد آمد خدایا زنده هستم تا ببینم نابودی این قوم ظالم خدایا آیا می توان منتظری واقعی شوم و به امید اینکه یکی از سربازان امام باشم خدایا امید داشته باشم در کنار امام شهید شوم آیا قسمتم می شود که امام را باشم و ببینم آیاعاقبت بخیر از دنیا خواهم رفت. همیشه امید داشتم امید به روزی از هفته هایت خدا و هر جمعه ما فراموش
میکنیم امروز روزی از روزهای امید است..
نظرات شما عزیزان: